سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اساس حکمت، همراهی با حقّ است و فرمان بردن از حقدار . [امام علی علیه السلام]

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک ...

Powerd by: Parsiblog ® team.
یادگاریی دارم از تو که خود نمیدانی چیست(چهارشنبه 88 اسفند 12 ساعت 12:20 عصر )

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود     هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست

***********************************************

به غم کسی اسیرم که ز من خبر ندارد


عجب از محبت من که در او اثر ندارد

***********************************************

رازی نهفته در دل مدفون است .

با اینکه تمام چیزهائی رو که داشتم از من گرفتی اما یک یادگار را هرگز نتونستی ازمن بگیری با اینکه خودت دادی ولی نه میدانی چیست نه من میگویم ... حیف که این یادگاری را بنا به دلائلی نزد کسی به امانت گذاشته ام . دو دوست همیشگی از این یادگار مطلعند فقط آنها میدانند و بس . با اینکه تصمیم گرفته ام که تو را فراموش کنم و دلتنگت نشوم \ اما گاه این دلتنگی عارض میشود آنگاه به خودم نهیب میزنم که مگر ندیدی با تو چه کرد ؟ مگر نه اینکه همه گونه سر و سری با دیگران دارد و برای تو فیلم بازی میکند که من پاکم \ درستم \ سالمم و ... ؟ اما آثار این پاکی و سلامت و بی ریایی را در جای جای مختلف دوستان مشترک می بینی و ........ پس آن یادگار را هرگز نگو یادگاری که مربوط میشود به قبل از غیبت یکسال و اندی او / و آوارگی تو در شهرهای مختلف ایران .... خیلی سخت تر از همه ی بدیها بود اما شیرینی اون یادگار از تلخی حوادثی که بر من راندی میکاهد ....... کامم تلخ است از اینکه نمیتوانم یادگار را پیش خود محفوظ کنم.

یه دوست خیلی خوب داستانی برایم فرستاده که کما بیش مرتبط است با من و زندگی من و قطعه شعری نیز که وصف حال من است .

بخوانید.....................................................


یکی بود یکی نبود... زیر گنبد کبود هیچکی نبود...

آنجا که درخت بید به آب می رسد ، یک بچه قورباغه و یک کرم همدیگر را دیدندآن ها توی چشم های ریز هم نگاه کردند...و عاشق هم شدند!کرم ، رنگین کمان زیبای بچه قورباغه شد.و بچه قورباغه ، مروارید سیاه درخشان کرم.بچه قورباغه گفت: من عاشق سر تا پای تو هستم کرم گفت: من هم عاشق سر تا پای تو هستم، قول بده که هیچ وقت تغییر نمیکنیبچه قورباغه گفت: قول می دهم...ولی بچه قورباغه نتوانست سر قولش بماند. او تغییر کرددرست مثل هوا که تغییر می کند.
  دفعه  بعد که آنها همدیگر را دیدند ، بچه قورباغه دو تا پا در آورده بود...کرم گفت: تو زیر قولت زدیبچه قورباغه التماس کرد: من را ببخش دست خودم نبود،من این پاها را نمی خواهم …من فقط رنگین کمان زیبای خودم را می خواهم.کرم گفت: من هم فقط مروارید سیاه و درخشان خودم را می خواهم .

قول بده که هیچ وقت تغییر نمی کنیبچه قورباغه گفت: قول می دهم...ولی مثل عوض شدن فصل ها ،دفعه بعد که آنها همدیگر را دیدند ،

بچه قورباغه هم تغییر کرده بود. دو تا دست در آورده بود!کرم گریه کرد: این دفعه دوم است که زیر قولت زدی

 
بچه قورباغه التماس کرد: من را ببخش، دست خودم نبود. من این دست ها را نمی خواهم …من فقط رنگین کمان زیبای خودم را می خواهم.

کرم گفت: من هم فقط مروارید سیاه و درخشان خودم را می خواهم، این دفعه آخر است که می بخشمت ولی بچه قورباغه نتوانست سر قولش بماند، او تغییر کرد. درست مثل دنیا که تغییر می کند...دفعه  بعد که آنها همدیگر را دیدند او دم نداشت! کرم گفت: تو، سه بار زیر قولت زدی و حالا هم دیگر دل من را شکستی بچه قورباغه گفت: ولی تو، رنگین کمان زیبای من هستی!  آره، ولی تو دیگر مروارید سیاه و درخشان من نیستی. خداحافظ...
 
کرم از شاخه ی بید بالا رفت و آن قد به حال خودش گریه کرد تا خوابش برد یک شب گرم و مهتابی ، کرم از خواب بیدار شدآسمان عوض شده بود ،درخت ها عوض شده بودند، همه چیز عوض شده بود …اما علاقه او به بچه قورباغه تغییر نکرده بود!  با این که بچه قورباغه زیر قولش زده بود، اما او تصمیم گرفت که ببخشدش بال هایش را خشک کرد،  و بال بال زد و پایین رفت تا بچه قورباغه را پیدا کند...       آنجا که درخت بید به آب می رسد ، یک قورباغه ، روی یک برگ گل سوسن ، نشسته بود  پروانه گفت: ببخشید ، شما مروارید ...ولی قبل از این که بتواند بگوید: « سیاه و درخشانم را ندیدین »؟ قورباغه جهید بالا و او را بلعید،

و درسته قورتش داد!  و حالا قورباغه ، آن جا منتظر است...با شیفتگی به رنگین کمان زیبایش فکر می کند. نمی داند که کجا رفته!!!!

(پایان)
 
**********************************************


مثل من هرگز کسی عاشق نبوده
سوختن از عشق را لایق نبوده
از توام بر آتش و خاموشم از تو
تا نگویی بر وفا صادق نبوده
هر چه میسوزم تو میگویی کم است
قصه ام ورد تمام عالم است
پس چرا آزردنم را دوست داری
حسرت و غم خوردنم را دوست داری ؟
هر چه را میخواستی از من بدست آورده ای
مرگه ( غرورم ) بس نبود که قصد ( جانم ) کرده ای
منکه دنیا را به پایت ریختم
زندگیها را به پایت ریختم
من که با خوب و بد تو ساختم
آبرویم را به خاک انداختم
دیگر چه خواهی ؟
من که همچون بت پرستیدم ترا
هرکجا رفتم فقط دیدم تورا
با تمام گریه ها از دست تو
می شکستم بغض و خندیدم تورا
پس چرا آزردنم را دوست داری
حسرت و غم خوردنم را دوست داری ؟

 


» صاحبدل
»» نظرات دیگران ( نظر)


لیست کل یادداشت های وبلاگ
اینجا زمین است
نکته 4
نکته 3
نکته 2
نکته 1
لحظه های خاموش
جواب ایمیل و ...
این نیز بگذرد
دو خط ...
کیسه کوچک چای
[عناوین آرشیوشده]
 RSS 
 Atom 

بازدیدهای امروز: 20  بازدید
بازدیدهای دیروز: 31  بازدید
مجموع بازدیدها: 714057  بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ وضعیت من در یاهو ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک ...
صاحبدل
این یادداشتها بر پیشانی وبلاگیست که حکم دفتر خاطرات داره ، بیش از هر چیز دیگر پاسخیست به نیاز درونی و فرسایندگی زمان که وادارم میکند در هر شرایط و برغم شدائد و مصایبی که بر من رفته ؛؛؛ و می‌رود تا شاید توجیهی برای عاشق ماندن باشد. این‌که فراز و نشیب‌های زندگی بارها غریب‌تر از گمان منست ، پیچ و خمش ‌ گاه چنان زیاد می‌شود که نقطه‌ی آغاز را از خاطرم می‌برد.
» پیوندهای روزانه «
» لینک دوستان من «
عاشق آسمونی
ناصر ناصری
علی علی اکبری
اسماعیل داستانی بنیسی
xXxXxXx از اون عکسها میخوای بیا اینجا xXxXxXx
.: شهر عشق :.
علی
آخوندها از مریخ نیامده اند
مدیر
شبر (تکبیر)
گروه اینترنتی جرقه ایرانی
نفحات
عباس حسنی
صل الله علی الباکین علی الحسین
مذهب عشق
سیّد
نازی
همسفر عشق
دهاتی
آبدارچی
نافذ
آریایی

دنیا
خاطرات باورنکردنی یک حاج آقا
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
حاج اقای مهربون زمانه (جلیلی)
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
ابلیس( قدرت شیطان )
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
خلوت تنهایی

شهادت ( برادر گرامیم)
خاطرات خاشعات
هانیبال
دنیا به روایت یوسف
ریتا رحمانی (بازی بزرگان )
لئون
کوثر
دریچه ای به سوی ملکوت
سایه صبور
صفیر صبح
عطش
کلبه احزان
تجارت اینترنتی
گفتگوهای من و مسیحیان
نازنین
قلب سرد
جادوگر
عکاسباشی - صادق سمیعی
چشمه های مقدس
آیتکین
شادمانه (دریا)
بهروز شیخ رودی
خادم الامام عج
مجتبی
پریسا
یادگاری - صادق سمیعی
سرمه
صادق
پریسا
قهرمانی
کاچی به از هیچی - صادق سمیعی

یکی از این 6 میلیون
شراب ادیبان = محمد رئیسی پور
غریب آشنا
چاغنامه
کوچه گرد
مرزبان سایبری
» لوگوی دوستان من «





































» فهرست موضوعی یادداشت ها «
» آرشیو یادداشت ها «
» موسیقی وبلاگ «
» اشتراک در خبرنامه «
 
خطاطی نستعلیق آنلاین